جزئیات مقاله

نویسنده: نوشین منصوری

در مقالات بسیاری از اهمیت هوش هیجانی در بازاریابی موفق صحبت شده است.

بسیاری هوش هیجانی در بازاریابی را تنها محدود به موارد زیر می کنند:

استفاده از یک لحن غیر رسمی در پیام ‌رسانی

در مورد حل یک درد

استفاده از یک تصویر جالب

این نوشته را بخوانید تا ببینید چرا باید عمیق‌ تر به آن نگاه کرد.

چگونه هوش هیجانی را در کمپین های بازاریابی خود اعمال کنید؟

چگونه هوش هیجانی را برای ایجاد فعالیت‌ های موفق و بلند مدت در بازاریابی تحت کنترل در آورید؟

جالب است بدانید در بررسی ها دیده شده است که:

گروهی ازبازاریاب های موفق از  هوش هیجانی برای توسعه فعالیت‌های بازاریابی موفق خود استفاده می‌کنند.

آنها در این سه ویژگی مشترک هستند:

آنها در مورد انگیزه‌های بازاریابی خود صادق هستند

آنها عمیقا با مخاطبان خود همدلی می‌کنند

نهاا شکاف بین آنچه می‌خواهند و آنچه که مخاطب آن‌ها می‌خواهد را پر می‌کنند.

برای شروع، ما همیشه بر چیزهایی تمرکز می‌کنیم که مشتریان ما به آن اهمیت می‌دهند. اما باید توجه داشته باشید که به آنجا ختم نمی‌شود.

توجه داشته باشید ارزش پیشنهادی نیمی از جنگ است.

بخش مهم تر که کمتر به آن توجه می شود این است که:

شما چطور می‌توانید این ارزش را ارایه دهید؟

پس همانطور که گفته شد در بازاریابی دو مساله مهم را فراموش نکنید:

تشخیص ارزش پیشنهادی

چگونگی ارایه این ارزش

این نوشته را بخوانید تا:

با روش‌های عملی برای اعمال هوش هیجانی در بازاریابی بیشتر آشنا شوید.

امیداورم که با این روش بتوانید فراتر ازمفاهیم نظری، گام‌های لازم و ضروری بردارید.

چرا بازاریابی شما به هوش هیجانی نیاز دارد تا موثر باشد

در حال حاضر با ظهور و افزایش هوش مصنوعی و اتوماسیون در بازاریابی، داده های بهتری در دسترس است.

این مساله ما را در هدف قرار دادن و رساندن پیام‌های مرتبط به مخاطبان دقیق تر و هوشمندانه تر می کند.

فراموش نکنید که این روش نیاز به یک ارتباط شخصی شده را افزایش می‌دهد.

شاید بیشتر ما فکر می کنیم که هر چه بیشتر تکنولوژی به فضای بازاریابی وارد می شود، استفاده از روابط انسانی کمتر می شود.

شما هم اینطور فکر می کنید؟ پس بهتر است به این استراتژی بازاریابی هم فکر کنید که:

وقتی همه از یک نوع تکنولوژی استفاده می‌کنند، استفاده از هوش هیجانی در بازاریابی به مزیت رقابتی شما تبدیل می‌شود.

در روش سنتی بازاریابی، شما با مخاطبین گسترده‌ای طرف هستید. هر چه تعداد مخاطب بیشتر باشد، پیام شما هم باید عمومی تر باشد.

اما در حال حاضر بازاریابی بیشتر به سمت شخصی سازی شدن می رود.

حالا که به سمت بازاریابی شخصی شده حرکت می‌کنیم، بهتر است مانند یک دوست هم با افراد صحبت کنید. ( ارتباط با آنها در سطح انسانی)

به دست آوردن این سطح صمیمیت نیازمند استفاده از هوش هیجانی در حیطه بازاریابی است.

اغلب کسب و کارها هنوز بر مزایای منطقی محصول خود مانند قیمت و ویژگی‌های عملکردی تمرکز دارند.

اما مردم در تصمیم گیری های خود از چیزی بیش از منطق استفاده می کنند. بهتر است بدانید همیشه یک عنصر احساسی وجود دارد.

مردم با ترکیبی از عقل و احساس تصمیم‌گیری می‌کنند.

در یک مطالعه، محققان از هدستهای خاصی برای مشاهده نشانه‌های هیجانی در مغز استفاده کردند. آنها آگهی‌های تلویزیونی را تماشا می‌کردند.

یافته‌ها به افزایش دو رقمی در فروش برای یک دسته خاصی از تبلیغات اشاره داشت.

این افزایش برای تبلغاتی بود که اثر عاطفی مثبتی داشتند.

پرسش مهم این است که:

چگونه میتوان با ذهنی هم منطقی و هم عاطفی ارتباط برقرار کرد تا منجر به تغییر نرخ تبدیل، خرید و وفاداری مشتری ‌شود؟

بیایید با نظر مردی شروع کنیم که کتابی درمورد هوش هیجانی نوشته است.

هوش هیجانی در بازاریابی

Daniel Goleman

دانیل گلمن Daniel Goleman ، در کتاب خود ایده هوش هیجانی را مطرح کرد.

در این کتاب، پنج حوزه که به هوش هیجانی کمک می‌کنند را شناسایی می‌کند :

آگاهی از خود:

شخصیت برند خود را بدانید، آنچه را که پیشنهاد می‌کنید و آنچه مردم درباره شما به آن فکر می‌کنند را بشناسید.

انگیزه:

شما سعی دارید با بازاریابی خود به چه چیزی دست پیدا کنید؟

در مورد این که چگونه می‌خواهید مردم به بازاریابی شما پاسخ دهند صادق باشید.

همدلی:

در بازاریابی چگونه با افراد در ارتباط هستید؟

آیا شما علایق آنها را در نظر می گیرید یا فقط علایق خودتان؟

آیا آنها بیشتر از شما از ارتباط خارج می‌شوند؟

خود کنترلی :

آیا شما می‌توانید عدم صمیمیت و صداقت، علایق شخصی و هر چیز دیگری را که باعث رنجش یا مزاحمت می‌شوند را فیلتر کنید؟

مهارت‌های اجتماعی:

آیا می‌توانید پیام خود با ملاحظه منافع مخاطب، معتبر و انسانی برقرار کنید؟

در حالی که گلومن از این پنج ویژگی برای کمک به توضیح نظریه هوش هیجانی استفاده می‌کرد، یک چارچوب عالی هم ایجاد شد تا “EQ یا هوش هیجانی” را به تلاشهای بازاریابی اعمال کنیم.

یش از اینکه برای ایجاد یک کمپین جدید عجله کنید، این فرآیند EQ را طی کنید و به سوالاتی در هرزمینه پاسخ دهید.

وبعد از اینکه کمپین بازاریابی را ایجاد کردید، دوباره سوالات خود را مرور کنید تا مطمئن شوید که تمام پیام‌های ارسالی تان در هر پنج زمینه منتقل شده است .